بیدمشک

مقوی اعصاب است!(((:

پاره پاره نوشت(:

۵ نظر

پاره ی اول: رفته بودم کتاب فروشی نزدیک خونه تا برای دوست عزیزی هدیه بخرم...دقیقا نمی دونم از کی اما مدتی هست که کتاب فروشیا خیلی خیلی شلوغ ترن و این بی نهایت منو خوشحال میکنه(:

پاره دوم:همین امروز نزدیک خونه پر از گ.ش.ت  ا.ر.ش.ا.د بود|:

اصلا کاری به مسئله حجاب و اینکه بعضیا فارغ از اعتقادات مذهبیشون افتضاح لباس می پوشن ندارم،خیلی طولانیه و در حوصله اینجا نیست...اما...خیلی شدید معتقدم با زور نمیشه چیزی رو به خورد مردم داد...و از همه مهم تر اینکه پ.ل.ی.س باید حس امنیت رو به آدما القا کنه نه حس ترس رو|:

من خیلی ساده پوشم...خیلی زیاد،کلا مینیمال پسند هستم و این در پوششم هم مشهوده...

امروز یه شلوار جین ساده پوشیده بودم،یه مانتوی چهارخونه تابستونی،یه شال نخی ساده و یه کیف پستچی مشکی تو دستم بود با این همه دیدن گشت منو ترسوند و به مامانم گفتم نکنه منو بگیرن؟!

مامانم متعجب نگام کرد  و گفت چی تو رو میخوان بگیرن؟!|: D:

حس ناامنی یکی از بدترین حس های دنیاست...


پاره سوم:در یک اقدام نسبتا انتحاری به احتمال 99 درصد پیرو چند پست قبل اسباب کشی داریم!و من خیلی ریلکس دارم وبلاگ می نویسم!D:

اما چون چندان در اسباب کشی حرفه ای نیستیم بهتره برم ببینم چه گِلی به سرم بگیرم!(:

اتاق فعلیم کوچیکتر از همه جای خونست اما جینگولی جات و اسباب،اثاثیم از بقیه جاها بیشتره!|:

به محض اینکه مستقر بشیم باید دنبال ADSL جدید باشم...انتخاب واحد مثل جنگمون نزدیکه و اینترنت از نون شب واجب تر!D:

البته خدا این بسته های اینترنتی سیم کارت رو نگیره که به هر حال راهگشا هستن بعضی موقع ها...یه تمهیداتی برای اینترنت اندیشیدم!و امیدوارم اینجا سوت و کور نمونه..(:

۲ ۰

نادر از هند نبرد آنچه....

با نگاهی که شب دوش اشارت کردی
به خدا بود و نبودم همه غارت کردی

آشکارا نتوان گفت چه کردی و چه بود
آن عبارت که تو پنهان به اشارت کردی

کعبه‌ی گل همه را، کعبه‌ی دل خاصان راست
کعبه سهل است، خدا را تو زیارت کردی

دلم آتشکده‌ی عشق و ز غم ویران بود
تو بت آتشکده‌ی عشق عمارت کردی

شعر و شور و دل دیوانه و آزادگیم
همه را بسته‌ی زنجیر اسارت کردی

ابر من عابر آفاق نهان نومیدی
آشکارا تو ز امید عبارت کردی

کاش می‌شد بنویسم چه نوشتی با چشم
کاش می‌گفت عبارت چه اشارت کردی

نادر از هند نبرد، آنچه تو بردی ز دلم
که تو مهری و مهاری و مهارت کردی

دلم ایران و تو اسکندر طاییس اطوار
زدی و سوختی و کشتی و غارت کردی


+یکی از شعرهای "مهدی اخوان ثالث" که به شدت دوست دارم...

۳ ۰

همینه!!! اسمشو عوض کردن!

۷ نظر

نمی دونم جمله ای که به عنوان تیتر نوشتم رو چند بار طی دو سه سال گذشته برای آدمایی که با یه تیکه کاغذ تو دستشون گیج و سر در گم دنبال 2 تا خیابون نزدیک خونه میگشتن تکرار کردم؟!

اطراف خونه 2 تا خیابون هست که اسم یکیشون چمن و اون یکی جویبار بود،دو سه سال پیش اومدن و تابلو ها رو عوض کردن و اسم 2 تا شهید رو گذاشتن روشون...از اون موقع به بعد بارها و بارها و بارها پیش اومد که یکی رو دیده بودم که وسط چمن ایستاده بود و دنبالش می گشت...برای اهالی هم اسما جا نیفتاد و همچنان خیابونا رو به همون نام های سابق صدا می کنن...خلاصه که این جریان تا جایی پیش رفت که چند وقت پیش دوباره اومدن و تابلو ها رو عوض کردن و زیر اسامی جدید این دو تا خیابون اسمای قدیمی رو تو پرانتز نوشتن!!!D:

چه کاری بود واقعا؟!به نظرم عوض کردن اسم های حا افتاده و قدیمی که مضمون خوبی هم دارن واقعا کار اشتباهیه!

بعضی اسما هم واقعا تو دهن خوب نمیچرخه!مثلا فکر کنید اسم خیابون تیرانداز تهرانپارس الان شده حجر بن عدی!!!!!!!!!واقعا اسم راحت تری نبود؟!(((:

۲ ۰

Farzaneh of green gables

۴ نظر

نمی دونم قبلا اینجا نوشتم یا نه،هر چند که به نظرم خودم از بعضی پستام معلومه...واقعیتش هر چند که من به اقتضای سن و زمان و شرایط مختلف با تکنولوژی های روز آشنا هستم و ازشون سر درمیارم و گاهی لذت می برم...هر چند که عاشق ماشین و رانندگیم اما،نمی تونم انکار کنم که فرزانه درونم گاهی چقدددددررر به چیزای قدیمی علاقه داره!!!

من عاشق دستگاه تایپای قدیمیم،عاشق گرامافون،عاشق تلمبه آب و فانوس!و حتی عاشق درشکه!(((:

ترکیب همه اینا باعث میشه آرمانی ترین و رویایی ترین جایی که میتونم توش زندگی کنم گرین گیبلز باشه!!!!!!D:

همون جایی که آن شرلی توش زندگی می کرد!یه خونه ویلایی دو طبقه سبز و سفید با اتاق زیر شیروانی تو یه جزیره خیییییییلی سبز....

این رویا وقتایی که زیاد بیکار می مونم یا زیادی سرم شلوغ میشه یا از زندگی شهری و آپارتمانی و پر استرس خسته میشم بیشتر قوت می گیره...

به نظرم با اینکه تکنولوژی زندگی رو برای بشر راحت تر  کرده و گره های مختلفی رو باز کرده اما تا حدی آرامش انسان هم تحت الشعاع قرار داده،به خاطر همین آرامشست که گاهی واقعا آرزو می کنم کاش تو جایی شبیه گرین گیبلز می بودم و عصرا از پنجره اتاقم درخت پر شکوفه گیلاس تو حیاطو نگاه می کردم و تو فنجونای گلدار چای میخوردم با پای سیب و کتاب میخوندم و بعدش میرفتم تو جایی که نه ماشین هست و نه صدای بوق و سر و صدا قدم میزدم و لذت میبردم!(:

+اون جزیره ای که آنشرلی توش زندگی می کرد و حتی اون خونه سبز و سفید دوست داشتنی واقعا وجود داره:

عکس اولی اتاق آن شرلیه و عکس دوم بیرون همون خونه^_^

۲ ۰

7300 روزگی!

۵ نظر

20 سالگی جانم....سلام!^_^

خوش اومدی،خوش اومدی هر چند که امشب خودم تعجب کردم از دیدن شمع 20 روی کیکم!

یه زمانی 20 سالگی به نظرم خیلی زیاد بود!حالا شمع 20 سالگیم رو فوت کردم و با خودم میگم چه قد کم!چه قد زود!(:

خوش اومدی 20 سالگی جان...کاش همین قدر که رنگ این کیک شاده،شاد باشی و روشن...نه فقط تو...نه فقط برای من...

کاش همه 20 سالگی ها و برای همه شاد باشه و روشن....نه،اصلا کاش ارمغان هر شمع تولدی که هر جایی و با هر عددی فوت میشه شادی و روشنی و امید باشه....

۳ ۰

بازی وبلاگی:با اینا تابستونو سر بکنید!

۲ نظر

خب...آقای هولدن یه بازی وبلاگی رو پیشنهاد کردن که منم خیلی خوشم اومد و بدین ترتیب!در اولین بازی وبلاگی عمرم شرکت می کنم!!(:

تو این بازی قراره یه لیست پیشنهادی برای گذران تابستون بنویسیم.این شما و این لیست پیشنهادی من که سعی کردم گزینه های خوبی توش باشه اما بر اساس علایق خودم نوشتمشون و مطمئن نیستم دوستشون داشته باشد!اما امیدوارم که دوست داشته باشید!D:

اول:کتاب

این زمینه اول،محبوب ترین برای منه،برای این زمینه من این کتابا رو پیشنهاد می کنم:

الف:اگه سفرنامه دوست دارید به شدت مجموعه سفرنامه سه جلدی منصور ضابطیان به نام های مارک و پلو،مارک دو پلو و برگ اضافی رو پیشنهاد می کنم،این کتاب ها رو نشر مثلث منتشر کرده و بسیار روان و جذاب هستن.

ب:اگر کتاب های مبهم و پیچیده و کارآگاهی و پر از اسم دوست دارید کتاب های پاتریک مودیانو مثل سیرکی که می گذرد،در کافه جوانی گمشده و خیابان بوتیک های خاموش رو پیشنهاد می کنم که این آخرین کتابی که نام بردم برنده جایزه نوبل ادبیات هم شده.(البته سبک کتاب هاش کمی خاصه و ممکنه همه دوست نداشته باشن)

ج:اگر مثل من ادبیات کلاسیک رو دوست دارید،غرور و تعصب جین آستین،مجموعه 8 جلدی آن شرلی از لوسی ماد مونتگمری(که البته کمی بچگانست اما من دوستش دارم) و بلندی های بادگیر امیلی برونته(عاشقانه) رو پیشنهاد می کنم.

د:اگر کتاب طنز و با لهجه محلی دوست دارید،به شدت آبنبات هل دار نوشته مهرداد صدقی رو پیشنهاد می کنم که با لهجه بجنوردی نوشته شده و روایتی از دهه 60 هست.اینجا میتونید دربارش بخونید.

ه:شدیدا توصیه می کنم که حافظ بخونید و غزلیات شمس که این دو مورد واقعا عالین^_^


دوم:فیلم و انیمیشن

الف:در مورد فیلم هم من کمی کلاسیک پسندم!بنابرین به عنوان اولین فیلم غرور و تعصب(pride & prejudice 2008) به کارگردانی جو رایت رو پیشنهاد می کنم که به شدت به کتاب وفادار بوده.

ِّب:اگر عشق فضا هستید مریخی(martian) و اینتراستلار رو ببینید.

ج:باز هم کلاسیک!بروکلین هم فیلم نسبتا خوبیه که هم جدیده و هم داستان خوبی درباره مهاجرت داره.

د:انیمیشن!زوتوپیا یکی از جدید ترین انیمیشن هایی هست که منتشر شده و فروش بسیار بالایی هم داشته،زوتوپیا در واقع آرمان شهر حیوانات(اتوپیای حیوانات) رو به تصویر میکشه و خیلی بانمکه!^_^


اسم انگلیسی هر کدوم این فیلما رو سرچ کنید میتونید تو سایت imdb هم امتیازشون رو ببینید و هم دربارشون بخونید.


سوم:موسیقی

چندتا موسیقی بی کلام عالی هست که معرفی می کنم و بعدا اگه وقت شد لینکشونو میذارم:

1-fur elise اثر بتهوون

2-spring walts یه پیانوی عااااااالی اثر شوپن

3-rivers flow in you اثر yiruma

4-باز هم آن شرلی!موسیقی معروف careless whisper که ساز غالبش ساکسفونه و هم بی کلامش عالیه و هم با شعرش با صدای جورج مایکل


چهارم:بازی

خب!من خیلی اهل بازی های کامپیوتری و موبایلی و این ها نیستم!بنابرین چیزی رو بهتون پیشنهاد می کنم که خودم هر سال انجام میدم!

گِل بازی!!!من هر سال گل سفالگری میخرم و بازی می کنم!حس خیلی خوبی داره!^_^

گل خیلی ارزونه و خلاقیت هم بالا میبره(:


+++هر کسی که این پست رو میخونه به این بازی دعوته و اگه دوست داشته باشه میتونه شرکت کنه(:

فقط لطفا اگه نوشتین لینکشو برام بذارید که منم استفاده کنم.

۳ ۰

از نصفه شب نوشته شده ها!!!

۴ نظر

هر بار که خواستم شهری رو بشناسم یا حتی محله هایی که تو تهران کمتر دیدم،با ماشین توش نگشتم...

نمی دونم چرا!نمی دونم این حس منه یا واقعا این طوریه اما خیابونا و شهرا و محله ها اون چیزی نیستن که تو ماشین به نظر میرسن!اون چیزی هستن که وقتی توشون قدم میزنی حس می کنی!

به خاطر همین هر شهر جدیدی که برم سعی می کنم توش قدم بزنم!

حتی گاهی اگه فرصت داشته باشم و هوا خوب باشه یه نقطه ای تو تهران انتخاب می کنم و بازم توش قدم میزنم!

۳ ۰

414 روزگی!

۴ نظر

مدت ها حواسم بود که به مناسبت یک ساله شدن اینجا حتما پست بذارم!

امروز خودم صفحه اول رو باز کردم و تو جدول آمار سمت چپ دیدم که وبلاگم 414 روزست!!!در حالی که من فکر می کردم هنوز 365 روز نشده!!!

زود گذشت...زودتر از چیزی که انتظارشو داشتم!

414 روزگیت مبارک بیدمشک جان!!!خونه مجازی من^_^

مرسی از همه عزیزان خاموش یا روشنی که اینجا رو میخونن...(:

۲ ۰

با کودکان خوش اخلاق تر باشیم!لطفا!

۳ نظر
به همراه خانواده رفته بودیم پارک،داشتیم قدم میزدیم و صحبت می کردیم وسط حرف زدنا یه آقایی از کنارمون رد شد که یه بچه با یه اسکوتر کنارش بود و یه پسر بچه پشت سرشون اسکوترش رو دنبال خودش می کشید و آرومتر به زور راه میومد...انگار خسته شده بود...اون آقا یه دفعه برگشت و تقریبا داد زد:خب کی مجبورت کرد بیای؟!می گرفتی می نشستی همونجا!|:
رد شدیم و نه واکنش اون پسر بچه چهار پنج ساله رو دیدم نه ادامه برخورد اون آقا که احتمالا پدرش بود رو...قصدم هم قضاوت کردن فردی که کوچکترین شناختی ازش ندارم نیست.
این فقط یه مورد بود،اما متاسفانه کم ندیدم برخورد های این چنینی والدین با بچه رو...تو خیابون،تو پارک،توی مراکز خرید و در مناطق مختلف(منظورم از نظر سطح مالی و رفاه اجتماعی هست)
بارها دیدم که مادری با ظاهر بسیاااار آراسته دست در دست بچه ای راه میره که لباساش بسیار شیک و مرتب و گرونه اما در مقابل کوچکترین بهانه گیری بچه بهش فحش میده!!!
دیدم که گاهی والدین جواب سوال های بعضا عجیب و کنجکاوانه ای رو که اقتضای سن کودک هست چقدر زننده و بی حوصله میدن...!|:
و هزار و یک مورد دیگه که شما هم حتما دیدین...
من ازدواج و به طبع مادر شدن رو هنوز تجربه نکردم،اما می دونم زندگی مشترک گاهی سختی ها و پیچیدگی های خاص خودش رو داره و مادر شدن و حتی پدر شدن فداکاری و انرژی مثال زدنی و بالایی رو میطلبه...این رو می دونم که همه آدما گاهی چقدر ممکنه از مشکلات زندگی به ستوه بیان...اما خواهشا بیاید اگر تصمیم گرفتیم بچه ای رو به این دنیا دعوت کنیم کمی صبورتر،مهربون تر و پر انرژی تر باشیم.مسائل مالی هرچند که تو این دوره بی اهمیت نیست اما باور کنید برای یه کودک چندان فرقی نمیکنه که اسکوترش از برند معروفی باشه یا نه!فرقی نداره که لباس مارک "سرجنت ماژور" بپوشه یا لباس با کیفیت دیگه ای که نام و نشون معروفی هم نداره،فرقی نداره که کالسکه و بقیه وسایلشون "چیکو" باشه یا نباشه...
اما طرز برخورد والدین تاثیری روی شخصیت و ضمیر ناخودآگاهش میذاره که قطعا در آینده اون یچه تاثیر گذاره.
۲ ۰

a house with a family is a home

داریم خونمون رو درست بعد از 10 سال عوض می کنیم...خونه جدید بزرگتره و تو محله مجاور محله فعلیمون...منظورم اینه که چندان دور نیست از اینجا...
هممون خونه جدید رو خیلی دوست داریم...با میل خودمون انتخابش کردیم و داریم جا به جا می شیم...
اما...حالا انگار درگیر یه عادت 10 ساله شدم،به خاطره هایی که اینجا داشتم فکر می کنم...به تغییراتی که توش دادیم تو این 10 سال...
کم نیست از 10 سالگی تا 20 سالگی رو تو یه خونه گذروندن!کودکی و نوجوانی و ابتدای جوانی...!
شایدم من زیادی خاطره بازم!نمی دونم....تنها چیزی که میدونم اینه که خوبه که آدم با میل و رضا و رغبت به سمت تغییرات بره...خوبه که عادت نکنه...خوبه که عادت کردن دست و پای آدمو سست نکنه!
شاید خنده دار به نظر برسه که فقط یه "عادت" این فکرا رو به ذهن من میاره اما...این روزا همش فکر می کردم که مهاجرت چقدر باید سخت باشه برای آدمی که روحیاتش شبیه منه!
باید سعی کنم خودمو تغییر بدم....تغییر کردن نباید انقدر سخت باشه!
عادت کردن هر چند که بخشیش ناگزیره اما بیش از حدش جلوی آدمو برای رسیدن به خیابونای بهتر،موقعیتای بهتر و هر چیز احتمالی بهتر دیگه ای!
پل الوار یه شعر داره در همین رابطه...درباره حرکت های جدید کردن...درباره یکنواخت زندگی نکردن...درباره متنوع بودن...میذارمش اینجا،حتما بخونید:

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی
اگر کتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نکنی

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی

 به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت
از احساسات سرکش
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند
دوری کنی...

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ات
ورای مصلحت‌اندیشی بروی...
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری.

پ.ن:نمی دونم چقدر طول میکشه تا نت خونه جدید وصل بشه...ممکنه چند روزی نباشم!شایدم زود وصل بشه یا با بسته اینترنتی سیم کارت سر بزنم!(:
۳ ۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان