يكشنبه ۱ بهمن ۹۶
۳ نظر
فروشگاهی را در خیابان نیاوران تصور کنید،پر از بادکنک های هلیومی،با تابلویی بزرگ و سفید و روشن،با حروفی که شادترین رنگ های دنیا را دارند و هم نشینی شان واژه ی شادی لند و در پرانتزی کوچک،وسایل تولد را ساخته...
پسر بچه ی 6،7 ساله ای را با موهای ژولیده و لباس های دو سایز بزرگ تر تصور کنید که ساعت 11 شب بین ماشین های ایستاده در ترافیک نیاوران فال می فروشد و طوری ایستاده که اگر کسی بخواهد در قابی تصویرش کند،بک گراند پسرک فال فروش،تابلوی رنگارنگ فروشگاهی می شود که وسایل شادی می فروشد!
این قاب از متناقض ترین تصاویری بود که دیدم،اون قدر که می شد به جای جمله ی "صدای سنگین سکوت در سرسرا پیچیده بود" که توی دبیرستان به عنوان مثال واج آرایی سین و متناقض نما برای تدریس استفاده میشد،باهاش پارادوکس رو تفهیم کرد!