بیدمشک

مقوی اعصاب است!(((:

و امروز هشتصد و چهل و چهارمین روز است!(:

۴ نظر

-چه مدتی است که در جبهه خدمت می کنی؟

-شش ماه و هفت روز

-بهت یک نصیحت می کنم،شاید هم یک وصیت!

-آن چیست؟

-روز شماری مکن.حتی اگر فکر می کنی در مهلکه افتاده ای روز شماری مکن!حالا هم لحظه شماری مکن!شب نمی تواند تمام نشود.طبیعت شب آن است که برود رو به صبح.نمی تواند یک جا بماند.مجبور است بگذرد.اما وقتی تو ذهنت را اسیر گذر لحظه ها کنی،خودت گذر لحظه ها را سنگین و سنگین تر می کنی،بگذار شب هم راه خودش را برود...


پ.ن:طریق بسمل شدن-محمود دولت آبادی

۸ ۰

تویی برابر من یا خیال در نظرم؟!

۲ نظر
آنچه می گفت راست نمی نمود،پندار بود،پنداری پراکنده،افسانه واری دور،اوهامی دلپسند.
از آن گونه که اگر ذهن مددی کند تو هرگز از بر هم بافتنشان خسته نمی شوی...
نه باور کردنی اما خوشایند...در پی پندار رفتن،در غبارش پیچیدن و به رنگ های نو چشم واگشودن...
شوق..در شوق گم شدن...افت و خیز مستانه ی خیال،چرخش سکر آور در خط میان باور و ناباور...
دستی در باد،نگاهی در باد،بالی در باد...طیران آدمی را بنگر...بند بند ناشناخته ی جان و جهان...

*عنوان از سعدی
**متن از کتاب کلیدر-محمود دولت آبادی
۴ ۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان