نمی دونم قبلا اینجا نوشتم یا نه،هر چند که به نظرم خودم از بعضی پستام معلومه...واقعیتش هر چند که من به اقتضای سن و زمان و شرایط مختلف با تکنولوژی های روز آشنا هستم و ازشون سر درمیارم و گاهی لذت می برم...هر چند که عاشق ماشین و رانندگیم اما،نمی تونم انکار کنم که فرزانه درونم گاهی چقدددددررر به چیزای قدیمی علاقه داره!!!
من عاشق دستگاه تایپای قدیمیم،عاشق گرامافون،عاشق تلمبه آب و فانوس!و حتی عاشق درشکه!(((:
ترکیب همه اینا باعث میشه آرمانی ترین و رویایی ترین جایی که میتونم توش زندگی کنم گرین گیبلز باشه!!!!!!D:
همون جایی که آن شرلی توش زندگی می کرد!یه خونه ویلایی دو طبقه سبز و سفید با اتاق زیر شیروانی تو یه جزیره خیییییییلی سبز....
این رویا وقتایی که زیاد بیکار می مونم یا زیادی سرم شلوغ میشه یا از زندگی شهری و آپارتمانی و پر استرس خسته میشم بیشتر قوت می گیره...
به نظرم با اینکه تکنولوژی زندگی رو برای بشر راحت تر کرده و گره های مختلفی رو باز کرده اما تا حدی آرامش انسان هم تحت الشعاع قرار داده،به خاطر همین آرامشست که گاهی واقعا آرزو می کنم کاش تو جایی شبیه گرین گیبلز می بودم و عصرا از پنجره اتاقم درخت پر شکوفه گیلاس تو حیاطو نگاه می کردم و تو فنجونای گلدار چای میخوردم با پای سیب و کتاب میخوندم و بعدش میرفتم تو جایی که نه ماشین هست و نه صدای بوق و سر و صدا قدم میزدم و لذت میبردم!(:
+اون جزیره ای که آنشرلی توش زندگی می کرد و حتی اون خونه سبز و سفید دوست داشتنی واقعا وجود داره:
عکس اولی اتاق آن شرلیه و عکس دوم بیرون همون خونه^_^