بیدمشک

مقوی اعصاب است!(((:

نادر جان ابراهیمی و فواید اینترنت شبانه رایگان!!!

۳ نظر

آن کس که شتاب دارد عاشق نیست،تشنه ای است که معشوق را چشمه آب شیرین تصور کرده است.وقتی که دوید و رسید و نوشید و ورم کرد،رها می کند و میرود.محبوب چشمه آب شیرین نیست.هوای خنک دم صبح است.  "نادر ابراهیمی"



+از فواید اینترنت حجمی که دانلود شبانه 2 تا 6 صبحش رایگانه اینکه شما برای دانلود یه فیلم باید تا ساعت 2 بیدار بمونید!بعد تو این تایم کشدار وقتی کتاب میخونید،تلویزیون نگاه می کنید،آهنگ گوش می کنید،یه مطلب موقت تو وبلاگتون ثبت می کنید که بعدا منتشر بشه و یه جمله از نادر ابراهیمی رو به عنوان پست جدید میذارید و همچنان 40 دقیقه تا ساعت 2 باقی مونده...به این نتیجه می رسید که بهتره برید فیزیولوژی قلب رو بخونید تا این زمان تموم بشه!خلاصه اگه بعدا ازم بپرسن دلایل توفیقم در درس فیزیولوژی چی بوده احتمالا باید بگم:به نام خدا،اینترنت شبانه رایگان!

۱ ۰

این داستان:دو راهی ها هرگز دست از سر ما بر نمی دارند!!!

۵ نظر

دبیرستانی که بودم فکر می کردم این که دانشگاه قبول بشی و بری رشته ای که به علاقت خیلی نزدیکه بخونی یعنی دیگه تمام سر درگمی ها تموم میشن و تو یه جاده صاف و ممتد و مطمئن قرار می گیری که اصلا دو راهی نداره و میتونی توش پاتو بذاری رو گاز و با سرعت 120 کیلومتر در ساعت پیش بری!

واقعا نمی دونم چرا همچین فکری می کردم!شاید این فکر متاثر از این بود که یه عمر تو مدارس تو مخ ما کرده بودن انتخاب رشته یعنی تعیین سرنوشت!

خلاصه اینکه الان که دانشجوی سال سومم و به جای دو راهی،رو به روم  فقط در زمینه ادامه تحصیل یه 20 راهی(!) بزرگه به شدت به فکر اون روزهام میخندم!!!

واقعیت اینه که دو راهی ها هیچ وقت از زندگی آدم بیرون نمیرن!زندگی همیشه آدمو مجبور میکنه که انتخاب کنه و فقط بزرگ و کوچیک بودن این انتخاب متفاوته...آدم یه روز باید انتخاب کنه برای صبحونه عسل بخوره یا مربای هویج!یه روزم باید انتخاب کنه بین 5 تا ارشد کاملا مرتبط و 2 تا ارشد غیر مرتبط و یه آزمون تغییر رشته و کنکور سراسری مجدد کدوم رو انتخاب کنه!!!

۱ ۰

present mood:bored

۱ نظر

یه مودی از حوصله سر رفتگی هم دارم که اگر هارد یک ترایی پر از فیلم،کتابخانه ای پر از کتاب های نخونده و مقادیر متنابهی از درس های مطالعه نشده هم داشته باشم سمت هیچ کدوم نمیرم و فقط بیرون رفتن این نوع حوصله سر رفتگی رو درمان می کنه!

۰ ۰

شور و شعور

۳ نظر

چندان اهل تلویزیون دیدن نیستم،صبح همینطوری تلویزیون رو روشن کردم ببینم چه خبره...بیشتر شبکه ها داشتن همایش شیرخوارگان حسینی رو نشون می دادن،گذاشتم تلویزیون رو یکی از شبکه ها بمونه،چند دقیقه بعدش اومدم دیدم مداح مراسم یه نوزاد خیلی کوچولو(در حدی که گردن نمی گرفت و خود مداح تاکید می کرد ببینید گردن نمی گیره) روی دستش طوری گرفته بود که گردن نوزاد طفلکی بدون حمایت آویزون مونده بود!و آقای مداح در همین وضع فریاد میزد:ضجههههههههههههههههههههههه بزززززززززززززززززززززززززززززززززززن!!!!!

نمی دونم چی بگم....اما به نظرم بیش از حد بدعت گذاری شده در مراسم های محرم...

اصل رو رها کردیم و چسبیدیم به حاشیه...

کاملا موافق این مسئله هستم که بچه ها با این مراسم ها آشنا بشن،اما به شرطی که قبلش با اصل قیام امام حسین آشنا شده باشن...قبلش یاد گرفته باشن که نباید تو مراسم عزاداری شخصیتی که قیامش یکی از بزرگترین تقابل های حق و باطل در طول تاریخ بود،حق الناس کرد...

حق الناس خیابون های پر از زباله یک بار مصرفه...حق الناس صدای طبل های وحشتناکیه که ممکنه یه بیمار رو آزرده کنه..حق الناس اینه که بچه ای که گردن نمی گیره رو طوری بگیری که گردنش آویزون بمونه و اذیت بشه...

قیام امام حسین یک واقعه حماسی بوده و یکی از زیباترین حماسه ها هم هست،اما فقط داستان نیست...قبل از حماسه بودن،یکی از بزرگترین تقابل های حق و باطله...

امیدوارم حداقل تو این چند روز سعی کنیم حق و باطل رو بشناسیم و عزاداری هامون هم مبتنی بر همین شناخت باشه...

عزاداری هاتون قبول باشه

۴ ۰

وجود نازکت آزرده گزند مباد...):

۳ نظر
آدم های خیلی خوب زیادی دیده ام...آدم های منصف خیلی زیادی...آدم های خوشروی فراوانی...
آدم های باسواد خیلی زیادی میشناسم...آدم هایی که دوتا phd دارند و چند مقاله چاپ شده در ISI...
اما آدم های کمی دیده ام که همه این ویژگی ها را با هم داشته باشند...
و در این مدت دانشجویی میان همه اساتید،بوده اند اساتیدی که خیلی زیاد دوستشان داشته باشم...
اما بین همه اساتید،دکتر جیم را همیشه بیشتر از بقیه دوست داشته ام...استاد درس مهم 4 واحدی ما بود و همسرش خانم بسیار مهربانی بود که با هم درس میدادند...دکتر جیم درست از همان آدم ها بود که همه ویژگی هایی که بالای این پست نوشتم با هم داشت...با سواد بود و خوش اخلاق و آن تایم...سخت و دقیق درس میداد و امتحان می گرفت و به جایش شوخی می کرد و مثال های کاربردی لا به لای درس ها میزد...جزوه اش حجیم بود...همه را درس داد و طوری درس داد که تا همیشه یادمان می ماند...امتحانش بعد از همه کوییز های سختی که گرفت مثل آب خوردن بود....عالی نمره داد و معدل ها را کشید بالا...و امروز...
شنیدم که سرطان ریه گرفته...سرطان نادر ریه....شیمی درمانی می کند و با همان اوضاع سر کلاس ها می رود و درس می دهد...همان ترم هم سرفه های مزمن می کرد و ریه اش مدام مشکل داشت...فکر می کرد و فکر می کردیم و دکتر ها فکر می کردند از آلودگی هوا باشد...نه سرطان ریه...
حالا نیم ساعت است این خبر را شنیده ام و زل زده ام به دیوار..مات و مبهوت...
و چیزی به ذهنم نرسید جز اینکه بیایم در این خانه مجازی نقلی و از مهمان های عزیز و نه چندان زیادی که دارد خواهش کنم که اگر گذارتان به اینجا خورد و اگر این پست را خواندید و اگر دلتان خواست برای دکتر جیم دعا کنید که خوب شود...که با موهای حجیمش بیاید سر کلاس...که مثال های کاربردی بزند...که یاد دانشجوهای جدیدتر هم بماند که چقدر استاد خوب و منصف و با سوادی بود...که...

پ.ن:فعل ها را به زمان گذشته نوشته ام...چون در گذشته من اتفاق افتاده اند...دکتر جیم هست...هست..هست...
لعنت به فعل های ماضی...که دل آدم را می لرزانند....
پ.ن2:ببخشید که غمگین بود...که غمگینتان کردم....
۰ ۰

پاییز می رسد که مرا مبتلا کند...!

۲ نظر

اتاقم جنوبیه...نشسته بودم زیر آفتاب دلنشین پاییز و لذت می بردم...بعد یه دفعه فکر کردم من که پاییز رو دوست نداشتم!از کی انقدر برام دوست داشتنی شده؟!

دوست داشتن ها به نظر من دو نوعن...یه سری از دوست داشتن ها هستن که تو ذات آدمن،سلیقه خود آدمن..مثل اینکه من عاشق همه طیف های آبی هستم یا شب های شاد تابستونو دیوانه وار دوست دارم...

اما یه سری از دوست داشتن ها هستن که به خاطر دوست داشتن آدم دیگه ای به وجود میان...مثل اینکه من سبز رو به خاطر پدرم دوست دارم که فکر می کنم ده بیستایی رنگ سبز میشناسه!(:

و هر کدوم رو به یه اسم صدا میکنه...سبز کاهویی!سبز چمنی،سبز زیتونی،سبز زمردی....

حالا من هی سبز های مختلف رو می بینم و با خودم میگم:وای تی شرت سبز کاهویی...!کاغذ دیواری سبز کاهویی! و یاد بابا میفتم و لبخند روی لبم میشینه...(:

دوست داشتن های حاصل از دوست داشتن خیلی عزیزن(:

مثل دوست داشتن سبز کاهویی!مثل دوست داشتن پاییز طلایی...(:

۰ ۰

خیلی هم خوب!خیلی هم عالی!!!

۳ نظر

کلاسا چند روزی هست که رسما شروع شده و هر چند که 2 روز در هفته باید قبل از ساعت 6 بیدار بشم اما این روندو دوست دارم.پاییز که شروع میشه زندگی روی یه نظم و روال خوب میفته که ازش خوشم میاد.

چند روز پیش هم رفته بودم غذا رزرو کنم و منوی غذا رو نگاه می کردم که ببینم شنبه و چهارشنبه که ناهار دانشگاهم غذا چیه...خدایی غذاهای دانشگاهمون نسبتا خوب و قابل قبوله اما ترمای پیش شنیسل گوشت و شنیسل مرغ هم داشتیم تو منوی غذاها که به شدت خوشمزه درست میکردن و محبوبیتشون هم از صف طولانی تر از معمول سلف تو روزایی که شنیسل داشتیم مشخص بود..خلاصه که منو رو داشتم نگاه میکردم که دیدم عزیزان(!)هر دوی این غذاها رو حذف کردن و از این به بعد جاشون ماکارونی و استانبولی میدن!!!|||||||||||||||||||||||||||||:

دست گلشون هم درد نکنه!ماکارونی با مقادیر متنابهی سویا و استانبولی با برنج هندی||||:

۱ ۰

مثه آخرین روز شهریوره..همه ترسم اینه بره...بگذره!

۱ نظر

هر چند که هوا به هر فصلی میخوره جز پاییز!و هر چند که پاییز فصل مورد علاقه من نیست!

اما پاییزتون مبارک و امیدوارم فصل دوست داشتنی و خوبی برای همه باشه(:

+عنوان آهنگ مورد علاقم از رستاکه...شرابی(:

لینک دانلود

۰ ۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان