دبیرستانی که بودم فکر می کردم این که دانشگاه قبول بشی و بری رشته ای که به علاقت خیلی نزدیکه بخونی یعنی دیگه تمام سر درگمی ها تموم میشن و تو یه جاده صاف و ممتد و مطمئن قرار می گیری که اصلا دو راهی نداره و میتونی توش پاتو بذاری رو گاز و با سرعت 120 کیلومتر در ساعت پیش بری!
واقعا نمی دونم چرا همچین فکری می کردم!شاید این فکر متاثر از این بود که یه عمر تو مدارس تو مخ ما کرده بودن انتخاب رشته یعنی تعیین سرنوشت!
خلاصه اینکه الان که دانشجوی سال سومم و به جای دو راهی،رو به روم فقط در زمینه ادامه تحصیل یه 20 راهی(!) بزرگه به شدت به فکر اون روزهام میخندم!!!
واقعیت اینه که دو راهی ها هیچ وقت از زندگی آدم بیرون نمیرن!زندگی همیشه آدمو مجبور میکنه که انتخاب کنه و فقط بزرگ و کوچیک بودن این انتخاب متفاوته...آدم یه روز باید انتخاب کنه برای صبحونه عسل بخوره یا مربای هویج!یه روزم باید انتخاب کنه بین 5 تا ارشد کاملا مرتبط و 2 تا ارشد غیر مرتبط و یه آزمون تغییر رشته و کنکور سراسری مجدد کدوم رو انتخاب کنه!!!