هر بار که اینجا می نویسم حس آدمی رو دارم که از فرسنگ ها دوری برگشته به خاک آبا و اجدادیش!
به جایی که امنه...(:
+هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش!
"مولانا"
هر بار که اینجا می نویسم حس آدمی رو دارم که از فرسنگ ها دوری برگشته به خاک آبا و اجدادیش!
به جایی که امنه...(:
+هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش!
"مولانا"
ساعت یک ربعی از نیمه شب گذشته باشد،سرت توی کتاب ها باشد و وای فای گوشی روشن،صدای نوتیفیکیشن تلگرام بیاید،گوشی را چک کنی،ببینی برایت از یک دوست قدیمی پیام آمده،خوشحال شوی که سراغت را بعد از مدت ها گرفته...بعد پیام ها را بخوانی:
+سلام فرزانه جان خوبی؟
+میتونی به یکی رای بدی؟
+پیام فوروارد شده از یک کانال موسیقی با رای گیری بین چند خواننده
+به فلانی رای بده لطفا!
+برای دوستات هم بفرست!
و من؟بهت زده احوال پرسی فرمالیته اش را جواب دادم و گفتم به فرد مورد نظرش رای میدهم!
حالا هم همچنان بهت زده ام که آدم چطور رویش می شود بعد از ماه ها بی تفاوتی به تماس های کسی،ناگهانی و بی وقت برای چنین درخواستی به کسی پیام بدهد؟!
اصلا به قول سهراب،ما هیچ!ما نگاه!
پ.ن:من به پایداری روابط معتقدم،به اینکه حتی اگر قرار است بودن ها عاریه ای باشد،در حد قلب ها و گل ها و استیکرهای قربان صدقه ی تلگرام،در حد این گاهی بی ارزش ترین قلب های دنیا،همیشگی باشد!که حداقل تلخی حقیقت اینطوری مهیب به صورت آدم نخورد!که فکر نکنی در نیمه ی یک شب زمستانی برای این به یادت می افتند که به فرد مورد نظرشان رای بدهی!