بیدمشک

مقوی اعصاب است!(((:

paper passion

۰ نظر

چند وقت پیش شروع کردم به عادت دادن خودم به استفاده از نوشت افزارهای الکترونیکی و e-book ها و ...

خاطره هامو تو گوشی نوشتم...از جمله ها و بیت های دوست داشتنی اسکرین شات گرفتم و کتابا رو تو کامپیوتر خوندم.چند وقت که گذشت دیدم نه خیر!!!من اینطوری نمی تونم...این مدلی نوشتن و اینطوری خوندن حال منو خوب نمی کنه انگار!

من عادت کرده بودم که با سر انگشتام ورق های کاغذی کتاب ها رو لمس کنم...عادت کرده بودم که تا کتابی میخرم روی صفحه اول  کتاب تاریخ و محل خرید کتابو بنویسم و بچسبونمش به صورتم و عطر دلنشین کاغذا رو نفس بکشم...

کتابای الکترونیکی رو گذاشتم کنار....تک تک اسکرین شات ها رو تو دفتری که برای این کار کتار گذاشتم نوشتم و  دوباره کتابای کاغذی خریدم(:

حالا یه کتابخونه چوبی دوست داشتنی توی اتاقم هست که توی صفحه اول بیشتر کتاباش تاریخ خرید زده شده و بی نهایت حال منو خوب می کنه(:

یه خودکار و یه دفتر هم هست که تا جمله قشنگی ببینم می نویسمش(:


توضیح عنوان:

http://riiha.com/post/detail/id/11



۰ ۰

حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند...

۰ نظر

هیچ وقت هیج جای متروکه ای رو دوست نداشتم...خونه های متروکه..اتاق های متروکه و وبلاگ های متروکه...

با این همه انقدر دیر به دیر اینجا و البته هر جای دیگه ای حتی دفتر روزنوشت هام می نویسم که اینجا هم داره تبدیل به متروکه میشه...

این روزا خیلی سرم شلوغه،فقط شنبه ها  وقتم آزاده بقیه روزای هفته دانشگاهم!خیلی فرصت نمیشه بنویسم اما کتاب خوندن و چهارشنبه شب ها رادیو گوش دادن و فیلم زبان انگلیسی دیدنم هنوز سر جاشه!(:

گواهینامه رانندگیم هم تو این مدت که اینجا نیومدم بالاخره اومد دم در خونه!کم کم دارم تو ساعت ها  و جاهای خلوت می شینم پشت فرمون!(((:

نوشتن خیلی تو زندگیم کمه!وقتی نمی نویسم همیشه یه حس خلآ عجیب حس می کنم...

باید بیشتر بیام اینجا!(:

۰ ۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان