پنجشنبه ۲۸ آبان ۹۴
هیچ وقت هیج جای متروکه ای رو دوست نداشتم...خونه های متروکه..اتاق های متروکه و وبلاگ های متروکه...
با این همه انقدر دیر به دیر اینجا و البته هر جای دیگه ای حتی دفتر روزنوشت هام می نویسم که اینجا هم داره تبدیل به متروکه میشه...
این روزا خیلی سرم شلوغه،فقط شنبه ها وقتم آزاده بقیه روزای هفته دانشگاهم!خیلی فرصت نمیشه بنویسم اما کتاب خوندن و چهارشنبه شب ها رادیو گوش دادن و فیلم زبان انگلیسی دیدنم هنوز سر جاشه!(:
گواهینامه رانندگیم هم تو این مدت که اینجا نیومدم بالاخره اومد دم در خونه!کم کم دارم تو ساعت ها و جاهای خلوت می شینم پشت فرمون!(((:
نوشتن خیلی تو زندگیم کمه!وقتی نمی نویسم همیشه یه حس خلآ عجیب حس می کنم...
باید بیشتر بیام اینجا!(: