شنبه ۱ ارديبهشت ۹۷
پدرم شیفته ی مولانا بود و هست،من عاشق حافظ بودم،عاشق غزل،عاشق ادبیات غنایی...
عاشق ادبیات عاشقانه...فکر می کردم سعدی یعنی بوستان و گلستان،نصیحت و حکایت،حقیقت و آرمان شهر...من هیچ وقت غزلیات سعدی رو نخونده بودم...اولین بار محمد بحرانی،مجری رادیو هفت و رادیو شب و صدا پیشه ببعی و جناب خان بود که توی یکی از برنامه ها گفت از غزلیات سعدی غافل نشید...بعد اون هی غزلیات سعدی خوندم و هی بیشتر عاشقش شدم...ذوق کردم و متعجب شدم که سعدی که انقدر خوب نصیحت میکنه،از یه منظر دیگه چقدر میتونه عاشقانه به دنیا نگاه کنه...
القصه...اول اردبیهشت ماه روز سعدی هست و به سرم زد یکی از بندهای ترجیع بند فوق العادش رو بخونم و ضبط کنم....
گرفتگی مختصر صدا و کم و کاستی های دیگش رو ببخشید...خیلی سریع ضبط شده...(:
پ.ن:گاهی فکر می کنم سعدی تمام حس هایی رو که ممکنه یه آدم عاشق تجربه کنه رو واژه کرده...
تو را سریست که با ما فرو نمی آید
مرا دلی که صبوری از او نمی آید