بیدمشک

مقوی اعصاب است!(((:

به من مومن نگو وقتی که حتی...

شاید هم مشکل اینجاست که احتمالا من آنقدرها که خودم فکر می کنم،آن قدر ها که ادعایش را دارم،آن قدر ها که دوست دارم،به دستان معجزه گر خدا اطمینان نمی کنم،آنقدری که به افوض امری الی الله فکر می کنم،عمل نمی کنم....و گرنه شاید کمی دل آرام تر بودم...شاید گاه به گاه قلبم انقدر مثل پرنده اسیر در قفس خودش را به در و دیوار نمی کوبید....شاید...!

 

پ.ن:عنوان هم بخشی از شعر مرحوم دکتر افشین یدالهیه،که البته مضمون کلیش ربط خیلی زیادی به این پست نداره ولی می نویسمش:

به من مومن نگو وقتی که حتی،واسه یه لحظه هم عاشق نبودم

به من که این همه از رستگاری فقط دم می زدم عاشق نبودم

یه عمری از دلم ترسیدم و باز دم آخر منو دیوونه کرده

حالا میترسم این دیوونه حالی یه روز از من جدا شه،برنگرده

چه آسون اشک معصوم تو یه شب چکید و دامن دینم رو تر کرد

غبار عادتو از قلب من شست نمی دونم چطور اما اثر کرد

همه دار و ندارم مال چشمات اگه پشتش بهشتی باشه یا نه

اگه دنیای من پیش از قیامت داره با چشم تو میپاشه یا نه!

نیمی از همین ترانه،با صدای احسان خواجه امیری:

 

 

۷ ۱
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان