پنجشنبه ۱۲ بهمن ۹۶
خواب می دیدم؛در خانه دیگری زندگی می کردیم،در محله ای که نمی شناختم...یادم نیست برای چه کاری رفته بودم خانه ی همسایه،که حیاطش بزرگ بود و پر از درخت های توت....یادم نیست به خانم ریز نقش همسایه با چادر سفید گلدارش چه گفتم،اما آمدم خداحافظی کنم که دست راستم را گرفت،یک مشت توت سیاه چید و گذاشت توی دست راستم،چندتا نقل هم گذاشت کنارش و من تشکر کردم و از خانه اش آمدم بیرون...دستم را طوری گرفته بودم که توت ها در فاصله ی کوتاه بین خانه همسایه و خانه ی خودمان نریزد...بعدش را یادم نیست،اما بیدار که شدم دست راست خالیم را طوری روی تخت گذاشته بودم که انگار واقعا پر از یک مشت توت سیاه شیرین بوده...
پ.ن یک:عنوان بخشی از آهنگ گروه چارتار به اسم جاده میرقصد هست،توی این لینک میتونید آنلاین گوش بدین: