دوشنبه ۱۰ مهر ۹۶
از دانشگاه برمیگشتم،توی مترو نشسته بودم،دیوان حافظ کوچکم توی کیفم بود،فال گرفتم و حافظ گفت:
بر این دو دیده ی حیران من هزار افسوس
که با دو آینه رویش عیان نمی بینم
و من؟
چیزی گلویم را فشار داده بود و زیرلب خوانده بودم:جانا سخن از زبان ما می گویی!
پ.ن1:عنوان از شهریاره
چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم؟
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
پ.ن2:لسان غیب از القاب حافظ هست و شهریار در بیت بعدی بیتی از حافظ رو میاره،که از آرایه های ادبیاته و بهش میگن تضمین