پنجشنبه ۲۴ فروردين ۹۶
40 دقیقه لباس پوشیده و آماده منتظر مهمونا نشسته بودم،دیگه فشارم افتاده بودD:
یه آبنبات چوبی تو کشوی میزم بهم چشمک میزد،جلدشو باز کردم و گذاشتمش تو دهنم که زنگ آیفونو زدن!D:
40 دقیقه لباس پوشیده و آماده منتظر مهمونا نشسته بودم،دیگه فشارم افتاده بودD:
یه آبنبات چوبی تو کشوی میزم بهم چشمک میزد،جلدشو باز کردم و گذاشتمش تو دهنم که زنگ آیفونو زدن!D: