مترو دوست داشتنی نیست اما کار راه اندازه و گاهی واقعا فکر می کنم اگه نبود واقعا نصف رفت و آمد مردم تو تهران لنگ می موند...ولی کنار این 2 تا ویژگی که گفتم جاییه که می شه تیپ های مختلف و قشر های مختلف مردم رو توش دید...و یکی از این اقشار که البته از دسته مسافران نیستن،کودکان دستفروشن....تقریبا نصف روزهای هفته رو سوار مترو میشم و زیاد این بچه ها رو می بینم و هر بار به شدت ناراحت میشم....امروز مامانم هوس کرده بود بره حسن آباد و کاموا بخره برای ژاکت،منم رفتم...چند ایستگاه مونده بود برسیم که دو تا پسر بچه سوار شدن،یکی تقریبا 6 ساله و یکی تقریبا 9 ساله...صورت بچه کوچیکترو ندیدم،پشتش به من بود،اما موهاش ژولیده بود و لباسش گشاد گشاد...پسری که رو به روم ایستاده بود هم موهای نامرتب و سر و صورت کثیفی داشت اما با همون اوضاع هم چهرش خیلی بانمک و حتی دوست داشتنی بود،اگه یه دوش می گرفت و موهاش یه مدل قشنگ داشت و لباسای شیک و تمیز تنش می کردن،با گونه های برجسته و چشم و ابروی گیرایی که داشت میتونست بچه ای باشه که مدام به پدر و مادرش میگن ماشالا بچتون چقد قشنگه...!
اما اون بچه ها چیکار می کردن؟!با همون سر و شکل آدامس میفروختن و شعر میخوندن...یه شعر خیییلی زشت و بی ادبانه...با صدای بلند...صدای خانوما دراومد...گفتن چه بی ادب!راست میگفتن،بچه های خیلی بی ادبی بودن...پیاده شدن...
پیاده شدن و من رفتم تو فکر...یاد بچه هایی افتادم که مد شده پدر و مادرشون مدام ازشون عکس توی اینستاگرام میذارن...رسپی غذاهایی که براشون میپزن میذارن...عکس اسباب بازی ها و وسایلشون رو میذارن و....
راستش فکر می کنم این حق بچه هاست که امکانات خوب و تربیت خوب داشته باشن...حق همه بچه ها...
بچه هایی که امروز دیدم رفتار خوبی نداشتن اما....مگه میشه به بچه ها خرده گرفت؟!
بچه ها بی گناه و آسیب پذیرن و همین دل منو خیلی میسوزونه،اینکه بچه ها زود قربانی میشن...قربانی جنگ...قربانی فقر...قربانی فرهنگ غلط یا هر چیز دیگه ای....