بیدمشک

مقوی اعصاب است!(((:

سایه ها...

عکسی فرستادی بودی از یک شی نصب شده روی دیوار...سطح دیوار کاشی بود،سطح صیقلی روی دیوار سایه ات را منعکس می کرد...میدانی،آینه نبود،که بگویم تصویرت در آن افتاده،سایه ی مبهمی بود،تنها می شد دست چپت را تشخیص داد که داشتی با آن عکس می گرفتی،آنقدر مبهم که شاید به نظر خیلی ها دیده نشود...

..من اما،حتی سایه ی نصفه نیمه ات را دوست داشتم....

۸ ۱

صدا کن مرا....

تو از آن دست آدم هایی هستی که اسم بقیه را موقع خطاب کردنشان صدا می کنی.

من هم کم و بیش همینطورم،آدم ها را بیش از آنکه به ضمیر بخوانم به نام هایشان صدا می کنم،نگار رسیدی؟آقای فلانی فلان کار رو پیگیری کردین؟

صدایم می کنی...این روزها صدایم می کنی،تو هم به ضمیرهایی که تمام دنیا را می توان با آن ها صدا کرد کاری نداری...به نام خودم می خوانی ام...و من در تمام سال های نفس کشیدنم،در میان تمام نفس هایی که فرو داده ام و ممد حیات بوده اند،هیچ وقت!هیچ وقتِ هیچ وقتِ هیچ وقت!نام خانوادگی ام را،خانم شین صدا شدن را به اندازه این روزها دوست نداشته ام....و حالا عدل وسط این روزها،وسط هوای ملس پاییزی که از جادویی ترین تابستان عمرم زاده شد،بعد از مدت ها که دنبال ماگی می گشتم که خوشگل باشد و خوشرنگ و رویش شعر داشته باشد،رفته ام توی مغازه و چشمم خورده به ماگ سرخابی رنگی با طرح گل سرخی که رویش نوشته بوی بهار می شنوم از صدای تو....و بی درنگ به آقای فروشنده گفته ام:آقا!من اینو بر می دارم!

۱۰ ۰

انگار که با نگاه کردن تموم میشه....

یه دستخط دارم...یه دستخط خیلی خیلی نامرتب...یه دستخط که نه شعره،نه یه جمله ی قشنگ...

آدرس چندتا سایته فقط.... یه دستخط که دلم نمیاد نگاهش کنم حتی!

۷ ۰

have enough courage to start and enough heart to finish

به فتح ماه فکر می کردم،به تلاش عظیم فتح کردنش،به اون همه رویا،اون همه آرزو،اون همه امید...
به فتح ماه فکر می کردم..به اینکه سودای فتح ماه برای دستیابی به ماه نبوده،برای این بوده که دل بشر آروم بگیره...
فکر کن!ماه رو فتح کنی که پاهات محکم تر رو زمین باشه...!
۷ ۰

چند هزار بار گوش داده باشم خوب است؟

۱ نظر



که محرابم بگرداند...

خم آن دلستان ابرو....

۳ ۰

آن معدن ملاحت و ...!

روی یه دیوار باریک ایستادم،یه طرف دیوار منطقمه....اون طرفش احساسم...پشت سرم چیزی نیست!

جلوم؟کاملا مه آلوده...مه غلیظ!منطق و احساسم با هم در تقابل نیستن!

منطقم بهم میگه:فعلا که چیز اشتباهی جلوت نیست!برو دنبال احساست!

احساسم میگه:ببین منطقت هم منو تایید می کنه!بیا دنبالم!

هیچی ظاهرا اشتباه نیست!ولی همه چیز نامعلومه!همه چیز به جز نوری که به زحمت کمی از مه رو شکسته و از دور شبیه همون چیزیه که من میخوام....

من؟سعی می کنم یه جوری جلو برم که منطق و احساسم رو به روی هم قرار نگیرن...یه طوری که زور هیچ کدوم به اون یکی نرسه...!و حفظ تعادل این دوتا،نمی دونم در ردیف چندم اما قطعا از نظر سختی در حد کار در معدنه!

۶ ۰

که قصه ی فاش از رقیبان نهفتنم هوس است!

دوستت دارم....

و پنهان  کردن آسمان؛

پشت میله های قفس؛

آسان نیست!

۸ ۰

برای تو که اینجا را نمی خوانی...

برای تو که اینجا را نمی خوانی و نخواهی خواند و به خیالت هم نخواهد رسید که کسی در وبلاگی که روحت هم از آن خبر ندارد،تولدت را تبریک گفته باشد...

تولدت مبارک(:

 

با ویلن که می دانم دوست داری...
 

۵ ۰

و امروز هشتصد و چهل و چهارمین روز است!(:

۴ نظر

-چه مدتی است که در جبهه خدمت می کنی؟

-شش ماه و هفت روز

-بهت یک نصیحت می کنم،شاید هم یک وصیت!

-آن چیست؟

-روز شماری مکن.حتی اگر فکر می کنی در مهلکه افتاده ای روز شماری مکن!حالا هم لحظه شماری مکن!شب نمی تواند تمام نشود.طبیعت شب آن است که برود رو به صبح.نمی تواند یک جا بماند.مجبور است بگذرد.اما وقتی تو ذهنت را اسیر گذر لحظه ها کنی،خودت گذر لحظه ها را سنگین و سنگین تر می کنی،بگذار شب هم راه خودش را برود...


پ.ن:طریق بسمل شدن-محمود دولت آبادی

۸ ۰

چیزی عوض نمیشه....چه با سکوت...چه فریاد!

 

 

+سلام خوبین؟

 

و سوالت راستین ترین مصداق برای استفهام انکاری تاکیدی بود....که جواب دادن نمی خواست...

که من اگر شده برای یک لحظه،برای کسری از ثانیه حتی....آنجا که تو حالم را می پرسیدی خوب بودم....

-سلام مرسی...(:

و خیال می کنی ته تشکر کردنم نقطه گذاشته بودم؟نه!باور نکن....حرف هایم ته نکشیده بود...تنها مثل س.ا.ن.س.و.ر چی های بی رحم انتشاراتی ها سر و ته واژگانم را قیچی کرده بودم و جایشان سه نقطه گذاشته بودم...اصلا تو انگار کن که امید داشتم که بتوانی حذف های به قرینه معنایی را تشخیص دهی...که خودت جای سه نقطه ها واژه بگذاری....تو مگر استاد به کار بردن استفهام های انکاری تاکیدی نبودی؟!نمی شود حذف به قرینه ی معنایی هم بلد باشی؟!

 

پ.ن یک:عکس از پنجره ی آخرین کلاس درس این مقطع....

پ.ن دو:اعتراف-شادمهر

 

 

 

 

 

۸ ۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان