بیدمشک

مقوی اعصاب است!(((:

چو عمرم مدتی با گل گذر کرد/کمال همنشین در من اثر کرد

این روزهایی که خونه هستم با مامانم میرم خرید،لذت می برم از خرید خیار و گوجه و تره فرنگی و نارنج...از همین زندگی کردن معمولی و درگیر حال بودن و در این بین به حالات فروشنده ها هم دقت می کنم....چند وقتی هست که به نظرم میاد میوه فروش ها و سبزی فروش ها آدمای خوش اخلاق و خنده رو و شادی به نظر میان...درست مثل فروشنده هایی که تو بازار گل می بینم...محیط واقعا روی آدما تاثیر میذاره و این گاهی منو به فکر فرو می بره که شاید تو اون جهان موازی که چند وقت پیش تو یکی از پستام ازش نوشته بودم، یه میوه فروشی نقلی دارم!D:

البته فعلا که از سر و کار داشتن با میوه ها به خوردنشون! و پرورش درختچه کامکوات تو بالکن بسنده کردم!

۲ ۰

در جهانی موازی...

۳ نظر

اگر فرضیه جهان های موازی واقعیت داشت(یا داشته باشد!)من یحتمل در دنیایی دیگر صاحب یک قنادی بزرگ و پر نور بودم!صبح به صبح شیرینی مربایی می پختم و ناپلئونی و پای سیب و نان های حجیم خوشگل و کیک های بزرگ رنگارنگ!

توی مغازه ام هم مدام بوی کیک پرتقال و وانیل می آمد،رقم به رقم شکلات های خوشگل داشتم و برف شادی و کاغذ پران گل سرخ و هرچه که برای جشن گرفتن لازم باشد!

اصلا یادم نیست قنادی را از کی دوست دارم!اما همیشه از دیدن نان های حجیم و شیرینی های رنگارنگ و  آن بوی شیرین دوست داشتنی قنادی به وجد می آمده ام!

و شاید یک دلیلش هم این است که قنادی شغل شادیست...به نظرم این یک موهبت بزرگ است که مردم برای شادی هایشان سراغ آدم بیایند(:

برای خواستگاری و عروسی و دنیا آمدن نوزاد ها و حتی برای لذت چای نوشیدن و شیرینی خوردن و کتاب خواندن در یک شب بارانی پاییز!

۳ ۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان