بیدمشک

مقوی اعصاب است!(((:

از رنجی خسته ام که از آن من نیست....

مقاوم تر شده ام...تقریبا نسبت به همه چیز مقاوم تر شده ام...و این به نظرم خوب نمی آید...

"مقاومت" واژه ای است که این روزها هر وقت به آن فکر می کنم،مرا می ترساند...مقاومت از کجا می آید؟جز از تکرار مکرر رنج هایی که تو را رفته رفته به خودشان عادت میدهند؟

"مقاومت"،"مصونیت"،واکسن!به همه این ها فکر می کنم و حس مصون شدن ندارم...ایمن نشده ام...

که ایمنی آن است که یکبار با عاملی برخورد می کنی و دفعه بعد آن عامل برایت خطرناک نیست...من به خیلی چیزها مقاوم شده ام،و مقاومت به این معناست که چیزهایی که قبلا 10 واحد عذابم می دادند،با همان قدرت سابقشان،با همان پر خطری که بودند،5 واحد عذابم می دهند...

من مقاوم تر شده ام!و اینکه چرا مقاوم تر شده ام مرا می ترساند....


پ.ن:کاش نگرانتان نکرده باشم...اتفاق عجیب و خاص و حادی نیست!نسبتا مزمن است و کلی!

۶ ۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان